چرا برخی از افراد از دست دادن عشق خود را به شدت تجربه میکنند؟
از دست دادن عشق، تجربهای دردناک و جهانی است. اما شدت این درد و رنج در افراد مختلف، بسیار متفاوت است. برخی افراد به سرعت با این فقدان کنار میآیند و زندگی خود را از نو میسازند، در حالی که برخی دیگر، سالها درگیر این غم و اندوه باقی میمانند. چه عواملی باعث این تفاوت میشوند؟ در این مقاله به بررسی ۱۷ نکته کلیدی میپردازیم که میتوانند توضیح دهند چرا برخی افراد از دست دادن عشق خود را به شدت تجربه میکنند.
درک این عوامل میتواند به ما کمک کند تا با همدلی بیشتری با کسانی که در حال گذراندن این دوران سخت هستند، برخورد کنیم و در ضمن، راههایی را برای مدیریت بهتر این تجربه دردناک بیابیم.


در ضمن، نباید از کمک گرفتن از متخصصان و مشاوران روانشناس، در صورت نیاز، غافل شویم. آنها میتوانند با ارائه راهکارهای مناسب، به ما در عبور از این دوران سخت، یاری رسانند.
دلبستگی ناایمن: ریشه در کودکی
یکی از مهمترین دلایل شدت تجربه از دست دادن عشق، نوع دلبستگی فرد در کودکی است.افرادی که دلبستگی ناایمن (اجتنابی، دوسوگرا یا آشفته) داشتهاند، در بزرگسالی نیز در برقراری و حفظ روابط عاطفی با مشکل مواجه میشوند.این افراد به دلیل تجربههای منفی در کودکی، ممکن است به شدت به معشوق خود وابسته شوند (دلبستگی دوسوگرا) یا از صمیمیت و نزدیکی دوری کنند (دلبستگی اجتنابی).در نتیجه، از دست دادن عشق برایشان بسیار دردناکتر خواهد بود.افراد با دلبستگی آشفته، ترکیبی از هر دو نوع دلبستگی دوسوگرا و اجتنابی را تجربه میکنند و ترس از طرد شدن، آنها را در یک چرخه معیوب از وابستگی و دوری قرار میدهد.
تجربه ترک شدن برای این دسته از افراد، تداعی کننده همان آسیبهای دوران کودکی است و احساس درماندگی و ناامنی عمیقی را به همراه دارد.
مرور خاطرات و یافتن الگوهای مشابه بین رابطه فعلی و تجربیات کودکی، میتواند به درک بهتر این احساسات کمک کند.مشاوره با یک متخصص روانشناس میتواند به ترمیم دلبستگی و ایجاد روابط سالم تر در آینده کمک کند.تلاش برای شناسایی و تغییر الگوهای رفتاری نا کارآمد در روابط عاطفی ضروری است.
کاملا مطلوبسازی رابطه: فراتر از واقعیت
وقتی فردی رابطه خود را بیش از حد کاملا مطلوبسازی میکند، در واقع تصویری غیرواقعی از آن در ذهن خود میسازد.این تصویر کاملا مطلوب، اغلب با واقعیت رابطه تفاوت زیادی دارد.در این حالت، فرد تمام انرژی و تمرکز خود را صرف حفظ این تصویر خیالی میکند و از دیدن نقصها و مشکلات واقعی رابطه غافل میشود.
با از دست دادن رابطه، فرد نه تنها معشوق خود را از دست میدهد، بلکه تصویری که با زحمت ساخته بود نیز فرو میپاشد.این دوگانگی، درد و رنج را دوچندان میکند.
تلاش برای پذیرش واقعیت رابطه، با تمام نقاط قوت و ضعف آن، گامی مهم در جهت بهبود سلامت روان است.
ایجاد تعادل بین عشق و منطق، و واقع بینانه دیدن رابطه، از شدت یافتن احساسات پس از جدایی می کاهد.تمرکز بر جنبه های منفی رابطه که قبل از جدایی نادیده گرفته شده اند، میتواند به پذیرش جدایی کمک کند.مقایسه نکردن رابطه از دست رفته با روابط دیگران، از تشدید احساسات منفی جلوگیری می کند.






بعضی وقتها فکر می کنم اونقدر به کارکتر خیالی که از یه آدم تو ذهنم ساختم وابسته می شم که یادم میره اون آدم واقعی کدومه. تازه بعد از جدایی تازه می فهمم دلبستگی من به اون تصویر خیالی بود نه خودش. اینجوری ضربه اش دو برابر می شه.
یه چیزی که خیلی بهم کمک کرد این بود که لیستی از چیزایی که اون رابطه رو برام سخت می کرد یادداشت کردم. بعد از شکست عشقی نگاه کردن به اون لیست یه جوری چشمو باز می کرد و می فهمیدم اون رابطه اون بهشتی نبود که فکر می کردم.
دوستی دارم که همیشه می گه تو هر رابطه ای یه قسمت سیاه وجود داره، اگه با چشم بسته از کنارش گذشتی، روز جدایی بیشتر درد می کشی. این حرفش خیلی بهم چسبیده.
یه بار سه ماه کامل تو خاطرات یه رابطه قدیمی گیر کرده بودم، تا اینکه فهمیدم دارم با مرور خاطراتمون، اون آدم رو تو ذهنم دوباره می سازم و دارم به یه آدم تخیلی جدید معتاد می شم. این کشف تازه شروع بهبودم بود.
بعضی آدما انقدر تو ترس از تنها موندن غرق میشن که حاضرن هر رابطه ناسالمی رو نگه دارن. بعدش که رابطه تموم می شه، تازه می فهمن ترسشون از تنهایی بدتر از خود تنهایی بوده. اینجا بود که یاد گرفتم با تنهایی دوست بشم.